کد مطلب:141606 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

سلیمان بن رزین
«سلیمان بن رزین» از غلامان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است. ایشان نیز از سفیران امام علیه السلام به سوی رؤسای پنج گانه بصره بوده است. امام هنگامی كه در مكه اقامت داشت، سلیمان را به بصره فرستاد. [1] این نامه را امام به رؤسای پنج گانه و اشراف بصره نوشتند. آنها عبارت بودند از: «مالك بن مسمع بكری»، «احنف بن قیس تمیمی»، «منذر بن جارود عبدی»، «مسعود بن عمرو ازدی»، «قیس بن هیثم» و «عمرو بن عبیدالله بن معمر» امام علیه السلام برای همه آنها تنها به یك نسخه، نامه نوشته اند كه متن آن چنین است: [2] .


«اما بعد، پس البته خداوند محمد را بر خلقش برگزید و او را به نبوت خویش مكرم داشت و برای رسالتش او را اختیار فرمود. سپس خداوند (روح مبارك) او را گرفت در حالی كه خیرخواه بندگانش بود؛ و آن چه به ایشان فرستاده شده بود تبلیغ كرد (و به مردم رسانید)؛ و ما اهل و اولاد و جانشینان او هستیم؛ و از همه مردم به مقام آن بزرگوار نسبت به مردم سزاوارتریم، پس قوم ما برای رسیدن به آن (حكومت) بر ما سبقت گرفتند. پس ما رضایت را دوست و از تفرقه نفرت نشان دادیم؛ و بر ما سبقت گرفتند. پس ما رضایت را دوست و از تفرقه نفرت نشان دادیم؛ و بر شما عافیت و سلامت را دوست داشتیم. ما خود را می دانیم كه ما بر (حكومت) از كسانی كه این ولایت را در دست گرفته اند، سزاوارتریم؛ و بنابراین، من فرستاده خود را با این نامه به سوی شما فرستاده ام. من به كتاب خدا و سنت پیامبر شما را دعوت می كنم، چرا كه به درستی سنت مرده و بدعت زنده شده است. پس اگر گفتارم را بشنوید امرم را اطاعت كنید شما را به راه رشد هدایت می كنم.» [3] .

در پاسخ نامه امام علیه السلام مردم به چندگونه برخورد كردند:

1. گروهی نامه را از دیگران پنهان داشتند؛

2. برخی در پاسخ عذرخواهی كردند؛

3. عده ای قول به اطاعت و پیروی دادند و به وعده، كار را پایان بخشیدند. اما «منذر بن جارود» پنداشت كه این نامه دسیسه عبیدالله بن زیاد است. او كه پدر زن ابن زیاد بود و دخترش «بحریه» را به عقد او در آورده بود نامه را گرفت و نامه رسان را دستگیر كرد و هر دو را نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد. ابن زیاد در بصره بود، فردای آن روز قصد سفر به كوفه كرد. او چون نامه را خواند دستور داد كه سلیمان را گردن زنند و پس از آن در همان صبحدمان بر فراز منبر رفت و مردم را ترسانید؛ سپس به سمت كوفه رهسپار شد تا قبل از حسین علیه السلام خود را به كوفه برساند. [4] .



[1] ابصار العين، ص 94.

[2] «اما بعد فان الله اصطفي محمدا علي خلقه و اكرمه بنبوته، و اختاره لرسالته، ثم قبضه الله اليه و قد نصح لعباده، و بلغ ما ارسل فيه، و كنا اهله و اوليائه و اوصيائه و ورثته و احق الناس بمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا و كرهنا الفرقة، و نحن نعلم انا احق بذلك الحق المستحق علينا ممن تولاه، و قد بعثت اليكم رسولي بهذا الكتاب، و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه، فان السنة قد ميتت و ان البدعة قد احييت. فان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد». ابصار العين، ص 95.

[3] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 357.

[4] ابصار العين، ص 95.